حکایت

ساخت وبلاگ
یک شرکت موفق محصولات زیبایی در یک شهر بزرگ از مردم خواست که نامه ی مختصری درباره زیباترین زنی که می شناسد همراه با عکس آن زن برای آنها بفرستند.در عرض چند هفته هزار نامه به شرکت ارسال شد. نامه ای بخصوص حکایت...ادامه مطلب
ما را در سایت حکایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6ahmadqasagou0 بازدید : 39 تاريخ : سه شنبه 19 فروردين 1399 ساعت: 18:46

  زن نصف شب از خواب بیدار شد و دید که شوهرش در رختخواب نیست و به دنبال او گشت. شوهرش را در حالی که توی آشپزخانه نشسته بود و به دیوار زل زده بود و در فکری عمیق فرو رفته بود و اشک‌هایش را پاک می‌‌کرد و حکایت...ادامه مطلب
ما را در سایت حکایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6ahmadqasagou0 بازدید : 60 تاريخ : سه شنبه 6 اسفند 1398 ساعت: 13:31

مردی برای اعتراف نزد کشیش رفت.«پدر مقدس، مرا ببخش. در زمان جنگ جهانی دوم من به یک یهودی پناه دادم»«مسلماً تو گناه نکرده ای پسرم»«اما من ازش خواستم برای ماندن در حکایت...ادامه مطلب
ما را در سایت حکایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6ahmadqasagou0 بازدید : 47 تاريخ : جمعه 19 بهمن 1397 ساعت: 6:26

روزی که کوروش وارد شهر صور شد یکی از برجسته ترین کمانداران سرزمین فینیقیه (که صور از شهرهای آن بود) تصمیم گرفت که کوروش را به قتل برساند. آن مرد به اسم "ارتب" خوانده می شد و برادرش در یکی از حکایت...ادامه مطلب
ما را در سایت حکایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6ahmadqasagou0 بازدید : 46 تاريخ : سه شنبه 11 دی 1397 ساعت: 1:34

صبح ساعت 5  قدیم  : به آهستگی از خواب بیدار می‌شود. نماز میخواند و سپس به لانه مرغها میرود تاتخم مرغها را جمع کند  جدید  : مثل خرچنگ به رختخواب سبیده و خر و پف میکند.صبح ساعت 6 حکایت...ادامه مطلب
ما را در سایت حکایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6ahmadqasagou0 بازدید : 68 تاريخ : سه شنبه 11 دی 1397 ساعت: 1:34

  مدیر     مدرسه   ای در  هندوستان، این نامه را  چند هفته قبل از شروع امتحانات برای والدین دانش آموزان فرستاده است: والدین عزیز امتحانات فرزندان شما به زودی آغاز می شود. من می دان حکایت...ادامه مطلب
ما را در سایت حکایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6ahmadqasagou0 بازدید : 55 تاريخ : سه شنبه 11 دی 1397 ساعت: 1:34

مرد کشاورزی یک زن نق نقو داشت که از صبح تا نصف شب در مورد چیزی شکایت میکرد. تنها زمان آسایش مرد زمانی بود که با قاطر پیرش در مزرعه شخم میزد. یک روز، وقتی که همسرش برایش حکایت...ادامه مطلب
ما را در سایت حکایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6ahmadqasagou0 بازدید : 57 تاريخ : سه شنبه 11 دی 1397 ساعت: 1:34

  عروسک   دختر کوچک به مهمان گفت:میخوای عروسکهامو ببینی؟مهمان با مهربانی جواب داد:بله.دخترک دوید و همه ی عروسکهاشو آورد،بعضی از انها خیلی بانمک بودن دربین انها...یک عروسک باربی هم بود.مهمان از دخترک پرسید حکایت...ادامه مطلب
ما را در سایت حکایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6ahmadqasagou0 بازدید : 44 تاريخ : سه شنبه 11 دی 1397 ساعت: 1:34

The little girl doll told the guest, "Do you want to see your bride?" The guest replied kindly, "Yes. Lady ran and brought all his dolls, some of them very cute among them ..."There was a Barbie d حکایت...ادامه مطلب
ما را در سایت حکایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6ahmadqasagou0 بازدید : 67 تاريخ : سه شنبه 11 دی 1397 ساعت: 1:34

"شیرین" ملقب "ام   رستم  " دختر رستم بن شروین از سپهبدان خانان باوند در مازندران و همسر فخرالدوله دیلمی(387ق. ـ 366ق.) که پس از مرگ همسر به پادشاهی رسید او اولین پادشاه زن ا حکایت...ادامه مطلب
ما را در سایت حکایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6ahmadqasagou0 بازدید : 69 تاريخ : سه شنبه 11 دی 1397 ساعت: 1:34